دانشنامه اصطلاحات حقوقی کاربردی
هر علمی یک سری اصطلاحات تخصصی دارد که بدون درک آن نمیتوان فهم درستی از مطالب بدست آورد.از آنجایی که علم حقوق بسیار با فقه سر کار دارد،بعضا اصطلاحات فقهی-عربی دشواری دارد که باید تعریف بشوند. اصطلاحات حقوقی قابل احصا نیستند و نمی توان به طور دقیق گفت که علم حقوق چقدر اصطلاح دارد. قواعدحقوقی محدودترند و معمولا ۱۱۰ عدد میباشد که شامل مباحث حقوقی کیفری و مباحث عمومی هستند که در مطلب زیر سعی بر آن شده است که اهم قواعد و اصطلاحات حقوقی گنجانده گردد. در کتاب مقدمه علم حقوق در تعریف قاعده حقوقی آورده شده است: قاعده ی حقوقی قاعده ای الزام آور است که به منظور ایجاد نظم و استقرار عدالت بر زندگی اجتماعی انسان حکومت می کند.
اصطلاحات حقوقی پرکاربرد
ابراء:
صرف نظر کردن داين ازدين خود به اختيار وميل
ابوين:
تثنيه اب ، پدرومادر را ازباب غلبه ابوين گويند
ابويني:
منسوب به ابوين ، صفت و نسبت فرزنداني که از يک پدر ومادر باشند ، در برابر ابي وامي به کار ميرود
ابي:
منسوب به اب ، پدري ، از يک پدر ، در مقابل امي
اجداد:
جمع جد ، نياکان ، پدران پدر ، پدران مادر
اقاله:
به هم زدن عقد غیر قابل فسخ را با تراضی طرفین عقد گویند.
اقرار:
اگر شخصی خبری را اعلام کند که مفاد آن بر ضرر خودش و به نفع دیگری باشد اقرار نام دارد. به شخصی که اقرار می کند مقرگویند. اگر مفاد این خبر به نفع خودش وبه ضرر دیگری باشد ادعا و اگر به نفع دیگری و به ضرر شخص ثالثی باشد شهادت نام دارد.
التزام:
تعهد کردن گاهی در قرار دادها وجهی به عنوان وجه التزام آورده می شود که به منظور تامین خسارت عدم انجام تعهد یا تاخیر آن مقرر می شود که به آن تعهد قراردادی هم می گویند
اجدادمرتبه اول:
پدرپدرومادرمادر، وپدرمادرومادرمادررا که چهار نفرند اجداد مرتبه اول نامند که هرگاه يک نفر ازآنان موجود باشد اجدادمرتبه ثاني ارث نميبرند .اجداد مرتبه ثاني هشت نفرند زيرا براي هر يک ازاجداد مرتبه اول يک پدر ويک مادر ميباشد واجداد مرتبه ثالث شانزده نفرند وبرهمين قياس در هر مرتبه بعد دو برابر ميشود.
اخوال:
دائيان ، دائي ها ، برادران مادر
اخوه:
درباب ارث شامل برادران وخواهران هردو ميباشد
ارث:
دارائي متوفي بعد ازکسر واجبات مالي ويوين وثلث راارث گويند وماليات برارث به آن تعلق ميگيرد يعني مبلغ حاصل از جمع واجبات مالي وديون وثلث بايد ازدارائي مثبت ميت خارج ميشود باقيمانده متعلق ماليات بر ارث است زيرا عنوان ارث فقط برهمان باقيمانده صدق ميکند
استيفاء:
درلغت « طلب تمام کردن حق » ودر اصطلاح « استفاده از کاريا مال ديگري با رضايت او » مطلق گرفتن
اعمام:
عموها، برادر پدرها
افاقه:
بهبود يافتن ، به هوش آمدن . در فقه هشياري پس از مستي است وپس از بازيافتن عقل پس از جنون است
اقارب:
خويشان ، نزديکان ، بستگان
امورحسبي:
اموري که دادگاه ها مکلف اند به آن امور اقدام نموده وتصميمي اتخاذ کنند بدون اينکه رسيدگي به آنها متوقف بروقوع اختلاف ومنازعه بين اشخاص واقامه دعوي از طرف آنها باشد .
امي:
منسوب به ام ، مادري ، از يک مادر، در مقابل ابي
انحصار وراثت:
حصر وراثت ، درمفهوم تصريق حصر وراثت ودعوي وراثت به کار ميرود وآن دعوايي است که بموجب آن وراث متوفي از دادگاه تقاضاي صدور تصديق به منحسر بودن وراث به عدد واشخاص معين ومعلوم مي نمايند .
اهلیت:
صفت کسی است که دارای جنون،سفه،صغری سن،ورشکستگی وسایر موانع محرومیت از حقوق نباشد.
اجاره:
قراردادی است که بر اساس آن یک طرف معامله به نام مؤجر بخشی از مال یا دارایی خود را در ازای دریافت اجاره بها از طرف دیگر به نام مستأجر، در اختیار او قرارا میدهد. اگرچه اجاره بیشتر در بازار مسکن کاربرد دارد، اما اختصاصی به آن ندارد و برای اموال منقول مانند خودرو نیز باه کار میرود. اگر شخصی به جای مسکن یا خودرو، نیروی کار خود را در اختیار دیگری قرار دهد و در مقابل آن اجرت دریافت کند، به او اجیر و به شخص اجارهکننده، مستأجر میگویند
اظهارنامه:
متنی مکتوب است که بر اساس قانون تنظیم میشود و به موجب آن شخص نویسنده، تقاضای قانونیاش را در آن ثبت میکند و توسط مأمور قانون به طرف دیگر اعلام میشود. به عنوان مثال درا بازار مسکن ممکن است مستأجر مبلغ اجاره مسکن را به مدت چند ماه پرداخت نکرده باشد؛ آنگاه شخص مؤجر حق دارد که با پر کردن اظهارنامه و ابلاغ آن به مستأجر، از او بخواهد تا نسبت به پرداخت معوقات اقدام کند.
افراز:
اگر یکی از مالکان ملک مشاع با شرکای دیگر کنار نیاید و بخواهد سهم خود را از بخشهای اشتراکی بگیرد، باید دعوایی را مبنی بر تقسیم بخش مذکور اقامه کند که به این تقسیم کردن اصطلاحاً افراز میگویند. ملک مفروز ملکی است که افراز شده باشد؛ یعنی در ابتدا مشاع بوده و بعد از حالت اشتراکی خارج شده است.
اهليت استيفاء:
صلاحيت شخص براي به کار بردن حقي که دارا شده است مانند صلاحيت کبير براي معامله در اموال خود که در حال صغر آنها را ازپدر خود به ارث برده است .
ايجاب:
- واجب کردن ، لازم کردن مقابل نفي ، سلب
- پذيرفتن
- اعلام تعهد يا اعلام تمليک ( عقد تمليکي ) : مقابل قبول .
بالسويه:
برابر، به نحومساوي
بیعانه:
مقداری از بهای معامله است که از بابت اطمینان فروشنده ازطرف خریدار به او پرداخت می شود
پایان کار:
هرگاه کار ساخت و ساز یک ساختمان به پایان برسد، شهرداری باید آن را تأیید کند. به گواهی تأیید شهرداری برای اتمام ساخت و ساز یک ساختمان، گواهی پایان کار گفته میشود. در بازار مسکن گواهی پایان کار یکی از گواهیهای مهم محسوب میشود که هیچ ملکی بدون آن حق ثبت سند را ندارد. همچنین کاربری ملک در گواهی پایان کار تعیین میشود. برای أخذ گواهی پایان کار باید خلافی و عوارض مربوطه را پرداخت کرده باشید و در ساخت و ساز ملک هم کاملاً بر اساس ضوابط و مقررات اعلام شده از سوی شهرداری باشد.
تامین دلیل:
صورت برداری دادگاه از دلایل اثبات دعوی قبل ازطرح واقامه دعوی به منظور جلوگیری از زوال و از بین رفتن دلایل است که به در خواست خواهان به عمل می آید.
تجری:
اقدام به عملی که جرم است از روی عمد وعلم به معنی تمرد نیز می باشد.
تجاهر:
علن وآشکار
ترک انفاق:
ندادن خرج و مخارج اشخاص واجب النفقه در صورت داشتن استطاعت را گویند. در مورد زن اگر شوهر استطاعت نداشته باشد زن از او تمکین کند ودر عین حال شوهر نه او را طلاق دهد و نه نفقه را بپردازد جرم ترک انفاق محقق می شود
تصرف عدوانی:
تصرفی است که بدون رضای مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد.درمعنی عام کلمه تصرف عدوانی عبارت است از خارج شدن مال از استیلا وتصرف مالک آن مال بدون رضایت اش
تفکیک املاک:
اگر یک ملک یکپارچه به قطعات کوچکتری تقسیم شود، اصطلاحاً میگویند که ملک تفکیک شده است. اگر ملک چند مالک داشته باشد تمام آنها باید برای انجام تفکیک مورد نظر توافق داشته باشند. در بازار مسکن ملک تفکیکی پس از تفکیک قانونی با یک ملک مستقل تفاوتی ندارد و برای آن سند جداگانه صادر میشود.
تحرير ترکه:
مقصود ازتحرير ترکه تعيين مقدار ترکه وديون متوفي است.
ترکه:
مالي که از مرده باقي مانده باشد ، مرده ريگ
تعصيب:
- يعني دادن به عصبه وآن خويشاوند پدري شخص است ،عصب در لغت به معني احاطه کردن آمده است وبه خويشاوندان پدري از آن جهت عصبه گويندکه شخص را احاطه کرده وحمايت مينمايند در اصطلاح حقوقي رد مقداري از ترکه را که از سهام صاحبان سهم زيادتر است به خويشاوندان پدري متوفي گويند.
- در حقوق مدني زياده از سهم بين صاحبان فرض تقسيم ميشود
ثلث:
- يک سوم ، سه يک .
- يک سوم ، بخشي از ترکه که وصاياي مالي موصي تاآن ميزان بدون اجازه ورثه نافذ است
ثمن:
- هشت يک – يک هشتم
- سهم کمتر زوجه درارث
جد:
- پدرپدر، پدرمادر،پدربزرگ ، نيا
- جمع = اجداد
جده:
- مادرمادر، مادرپدر ، مادربزرگ
- جمع = اجدات
حاجب:
- منع کننده ، پرده دار
- حايل ، مانع ارث ، وارثي که ديگري رااز ارث محروم ميکند.
حجب:
حالت وارثي است که بواسطه بودن وارث ديگر ازبردن ارث کلاً ياجزائاً محروم ميشود .
حجب بردو قسم است:
- قسمت اول آنست که وارث ازاصل ارث محروم ميگردد مثل برادر زاده که بواسطه بودن برادر ياخواهر متوفي ازارث محروم ميشود يا برادراني که بابودن برادران ابويني از ارث محروم ميگردند .
- قسمت دوم آن است که فرض ارث از حد اعلي به حد ادني نازل ميگرددمثل تنزل حصه شوهر ازنصف به ربع در صورتي که براي زوجه اولاد باشد وهمچنين تنزل حصه زن اط حد ربع به ثمن در صورتي که براي زوج واولاد باشد.
حجر:
حجر:
نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق یا اعمال حق را گویند مانند اینکه شخص دیوانه معامله اش بواسطه عدم اهلیت وداشتن حجر باطل است به این گونه که اشخاص محجور گفته میشود،مواردی که موجب حجری شود.
عبارتند از: کودکی،جنون،ورشکستگی برای تاجر،سفاهت
خیار:
تسلط بر از بین بردن اثر حاصل از عقد را گویند. خیار ممکن است ناشی از توافق و تراضی طرفین باشد مانند خیار شرط در عقد بیع که به موجب آن شرط می شود که در مدت معینی برای خریدار یا فروشنده یا هر دو یا نفر سومی اختیار فسخ معامله باشد و یا ممکن است خیار ناشی از حکم قانون باشد مانند خیار مجلس که به موجب آن مادام که مجلس عقد به هم نخورده طرفین حق بر هم زدن معامله رادارند.
خبره:
کسانی که در موضوعی دارای آگاهی واطلاعات خاص بوده و همانند یک کارشناس قادر به اظهار نظرند.
زیان:
در معنای ضرر به کار می رود.
زیان دیرکرد:
به معنی خسارت تأخیر تأدیه (پرداخت) است.
سازش:
تراضی (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.
سبب:
خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید.
سرقفلی:
سرقفلی برای املاک تجاری موضوعیت دارد و عبارت است از درجهی معروف بودن یا مشهور بودن یک مکان تجاری به ی. فعالیت خاص. سرقفلی جزیی از داراییهای نامشهود محسوب میشود و معنایی مشابه صاحب امتیاز دارد.
سفیه:
کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.
سقوط:
تنزل و از بین رفتن حق را گویند.
سکنی:
حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند.
سلطه:
عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
شخص حقوقی:
عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
شخص حقیقی:
به معنای شخص طبیعی است.
شخص طبیعی:
اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند.
شاهد:
کسی که شهادت بر امری می دهد.
شبه عقد:
عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند.
شخص:
کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری
شرط:
امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند.
صداق:
مهر.
صغیر:
کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
صلح:
عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
صیغه:
در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
ضامن:
متعهد در عقد ضمان را گویند.
ضمان:
به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
طلب:
تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
عرصه و اعیان:
در بازار مسکن به زمینی که یک ملک در آن ساخته میشود عرصه و به بخشهای ساختمانی ساخته شده در آن اعیان گفته میشود. اعیان از نظر حقوقی هر آن چیزی است که در یک زمین ساخته شده باشد. به عنوان مثال در مجتمعهای آپارتمانی به زمینی که واحدها در آن بنا نهاده شدهاند، عرصه و به واحدهای ساخته شده اعیان میگویند.
عرف:
چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است.
عطف قانون به ما سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
عقد:
تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
علت:
امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
عوض:
در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند.
عین:
اشیاء مادی مستقل.
غش:
از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
غصب:
تصرف در مال غیر به نحو عدوان.
غیر منقول:
مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن.
فک رهن:
خروج مال مورد رهن از حالت وثیقه بودن.
قرض:
عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند.
قسم:
گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
قصد:
مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
قولنامه:
نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درمورد معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است.
قیم:
نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
گرو :
مترادف رهن است. گرودهنده، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
مؤجل:
تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد.
مأجور:
به معنای عین مستأجره استعمال شده است.
ماترک:
مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد.
مالک:
صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه.
مالکیت:
حق استعمال بهره برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
مایملک:
قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.
متصالح:
قبول کننده را در عقد صلح گویند.
مثمن:
معوض را در عقد بیع گویند.
مجنون:
کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.
محجور:
کسی که فاقد عقل یا رشد یا کبر باشد.
محق:
کسی که ادعای او حق است.
محل اقامت:
محلی که شخص در آنجا سکونت داشته و مرکز مهم امور او نیز در آنجا باشد.
مدیون:
کسی که بر ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد.
مستعیر:
کسی که مال غیر را به عاریه می ستاند.
مستغلات:
اموال غیرمنقولی که مورد بهره برداری توسط مالک آنهاست.
مستودع:
مرادف ودیعه گیر.
مشتری:
کسی که در عقد بیع، قبول عقد می کند و عوض می دهد.
مصالح:
کسی که در عقد صلح، ایجاب از ناحیه او است.
مضاربه:
عقدی است که به موجب آن یکی از متعاملین سرمایه می دهد، با قید اینکه طرف دیگر با آن تجارت کرده و در سود آن شریک باشند.
معافیت:
عفو از حق به معنی چشم پوشی از حق خود به نفع طرف است.
معاوضه:
عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند
معوض:
در عقد معوض مالی که از طرف ایجاب کننده داده می شود معوض نام دارد
مجهول الماک:
املاک مجهول المالک در بازار مسکن به املاکی گفته میشود که در هنگام نصب پلاک در دفتر توزیع اظهارنامه به نام شخص یا اشخاصی معرفی گردیده اما تا به حال از طرف مالک یا وکیل قانونی او درخواستی برای این موضوع به ثبت نرسیده باشد.
مشاع:
در بازار مسکن اگر یک ملک چند مالک داشته باشد، هرکدام میزان معینی از سهم را در آن ملک دارند؛ اما برخی از قسمتها مانند راه پله، پشت بام، حیاط و… به صورت اشتراکی هستند که اصطلاحاً به آنها مشاع میگویند. مشاعات نیز جمع کلمهی مشاع است که به مجموع بخشهای اشتراکی گفته میشود.